تاریخ انتشار: ۱۲:۳۹ - ۱۴ مرداد ۱۴۰۳
رویداد۲۴ به مناسبت سالگرد انقلاب مشروطه، گزارش می‌کند:

روز ملی ایرانیان: از رعیت به شهروند | چرا انقلاب مشروطه برخلاف تصور رایج، پدیده‌ای موفق بوده است؟

انقلاب مشروطه مهمترین رخداد تاریخ جدید ایران است و وجوه مختلف حیات ایرانیان را عمیقا متاثر کرده است؛ به گونه‌ای که امروزه دیگر نمی‌توان بدون آگاهی از انقلاب مشروطه از ایران و ایرانیان سخن گفت. در این گزارش به چیستی و چرایی انقلاب مشروطه پرداخته ایم.

انقلاب مشروطه ایران؛ رویدادی که دائما باید به یادش آورد

رویداد ۲۴ | علی نوربخش: برخلاف آنچه غالبا به شکلی نسنجیده اظهار می‌شود، انقلاب مشروطه یک رویداد موفق بوده و دستاورد‌های انکارناپذیری برای ایرانیان داشته است. اهدف اصلی مشروطه عبارت بودند از اولا محدود کردن قدرت شاه و ایجاد حکومت قانون، ثانیاً تاسیس دولت مدرن در قالب نظریه حقوقی دولت-ملت، و ثالثاً ایجاد بوروکراسی مدرن و نوسازی وجوه گوناگون حیات اجتماعی ایرانیان. امروز می‌توان ادعا کرد که حداقل دو مورد از این اهداف به ثمر رسیده‌اند و هدف دیگر نیز به مطالبهٔ پایدار شهروندان ایرانی بدل شده است. بنابرین سخن گفتن از شکست انقلاب مشروطه سخنی بی‌اساس است. اما فکر مشروطه از کجا آمد و چگونه به ثمر نشست؟ برای پاسخ به این مسئله باید به ریشه‌های سیاسی-اجتماعی شکل‌گیری مشروطیت بپردازیم.

استبداد

برای هزاران سال شیوه مسلط حکمرانی سیاسی در ایران بوده است. استبداد به معنی خودسری است و در مقابل حکومت قانون قرار دارد. سلاطین و پادشاهان ایرانی در طول تاریخ همواره خودسرانه عمل کرده‌اند و هیچ قانونی توان محدود کردن اعمال و خواست شاه را نداشته است.

شاه و سلاطین اگر می‌توانستند به راحتی جان و مال انسان‌ها را می‌گرفتند و از هر آن‌کس که می‌خواستند سلب مالکیت می‌کردند؛ خواه این انسان رعیت عادی می‌بود یا مانند مورد شاه عباس صفوی فرزندان و ولیعهد شاه یا مانند امیرکبیر نخست‌وزیر کشور؛ تفاوتی نمی‌کرد، شاه صاحب جان و مال افراد بود. شاه تا جایی که توانش را داشت خودسرانه عمل می‌کرد و هیچ نهادی توان محدود کردن اراده همایونی را نداشت. این ساختار اقتصادی و سیاسی با روبنای دینی مشروعیت پیدا می‌کرد و به حیات خود ادامه می‌داد.

در اساطیر ایرانی پیش از اسلام، پادشاه نماینده خدایان روی زمین بود و «فرّه ایزدی» که در شاهنامه فردوسی نیز به وفور دیده می‌شود، نشان مشروعیت پادشاه و قدرت بی‌حد او بود. در این الهیات جایی برای فرد و سیاست نمی‌ماند. امر، امر شاه بود چرا که شاه نماینده خداوند روی زمین حساب می‌شد و همانطور که اعمادالسلطنه می‌گوید شاه «از جنس بشری برتری و امتیاز» داشت. در دوره اسلامی شاه را ظل‌الله، به معنی «سایه خدا روی زمین» می‌دانستند که صورتی اسلامی شده از همان «فرّه ایزدی» بود.

تصوف و الهیات صوفیانه که پس از عصر صفوی رایج شد، به این نوع جهان‌بینی دامن زدند و به نوبه خود مبانی استبداد را استحکام بخشیدند. در الهیات شیعه، جهان «ولی» دارد که حجت خدا روی زمین است. همچنین تربیت و رشد در جهان‌بینی صوفیانه نیز تنها و تنها در گرو گوش نهادن به پیر و مرشد و تهی شدن از هرگونه منیت و خودینگی ممکن است. بنابر این ملاحظات در الهیات سیاسی پیش از مشروطه به تعبیر «اریش فروم» با نوعی گریز از آزادی مواجه هستیم؛ شهروندان خرد و قوای انسانی خود را به دیگری محول می‌کنند و از هرگونه کنش اجتماعی و سیاسی شانه خالی می‌کنند.

ایرانیان تا دوران انقلاب مشروطه تنها یک نوع حکومت می‌شناختند: حکومت یک فرد -ظل‌الله- بر رعیت. حال ممکن بود این فرد عادل باشد که به ندرت چنین بود، یا ممکن بود ظالم باشد که در آن صورت جملگی دعا می‌کردند هر چه زودتر طالع عمرش به سر آید و پادشاه بعدی بهره‌ای از عدالت داشته باشد. این گونه نظم سیاسی که در دوران مشروطه «استبداد» نام گرفت، یگانه طریق حکومت و حکومت‌داری در تاریخ ما قبل مدرن ایران بود. این جهان‌بینی به قدری هژمونیک و فراگیر بود که تا زمان مشروطه حتی نامش را نمی‌دانستند و نامگذاری آن به «استبداد» نیز حاصل فاصله‌گیری و شکافی است که با ورود مدرنیته به ایران رخ داد. حتی فضل و دانایی نمی‌توانست مایه برتری رعیت بر شاه باشد.

اعتماد السطنه، که از معدود تحصیل‌کردگان دوره ناصری بود، در کتاب خاطراتش می‌نویسد: «بی‌خبر از اینکه آب و گل ایرانیان و عادت ایشان سرشته ارادت پادشاه است، و به این امید هستند که اختیار و اقتدار سلطانی اگر نباشد، اکثر از بیچارگان باید همیشه از منصب و عزت و نعمت محروم باشند. ظل‌الله باید مثل ذی‌ظل خود بعضی تفضلات و احساناتش لابشرط باشد که گاهی عزیزی را ذلیل کند و فقیری را غنی سازد تا همه بدین امید به درگاهش بشتابند و بر جای ریاست خدمت کنند و برای این کار همیشه سلطان را باید اختیار و اقتدار کلی باشد که وزرا سد فیض و قطع امید مردم را ننمایند و مرحوم قائم مقام در این خیال بود.» درواقع اعتمادالسلطنه نیز مانند اغلب ایرانیان آن دوران، شاه را ظل‌الله می‌داند و در معنی این عبارت می‌گوید: «شاه از جنس بشری برتری و امتیاز دارد.» و از این مساله نتیجه می‌گیرد: «ستیز با سلطان مانند ستیزه با قهر و غضب الهی است. در این صورت هرکس از مقام خود تجاوز کند، به مکافات خواهد رسید.»

تازیانه‌های تاریخ

ریشه بیداری ایرانیان و آگاهی آن‌ها از استبداد عوامل متعددی داشت. از زمان شاه عباس صفوی، ایران دیگر هیچگاه شکوه و قدرت تاریخی نداشت و دوران قاجاریه دوران فترت و فساد بود. این در حالی بود که اروپا به سرعت در حال پیشرفت و ترقی بود.

احمد کسروی در تاریخ مشروطه ایران می‌نویسد: «از سال ۱۱۵۷ که کریمخان زند درگذشت تا سال ۱۲۱۲ که فتحعلیشاه بدرود زندگی گفت، پنجاه و اندی سال بود و در این مدت کم در اروپا تکان‌های سختی پیدا شد و داستان‌های تاریخی بی‌مانندی از شورش فرانسه و پیدایش ناپلئون و جنگ‌های پیاپی آن و جنبش توده‌ها و پیشرفت فن جنگ و پدید آمدن افزار‌های نوین و مانند این‌ها روی داده و در نتیجه آن‌ها دولت‌های نیرومند ایجاد شدند. کشور ایران از آن تکان‌ها و دیگرگونی‌ها بیبهره و ناآگاه مانده و راستی آن است که نه پادشاهان قاجاری و نه سرجنبانان توده، از آن تکان‌ها سر در نمی‌آوردند و ناآگاهانه با شیوه کهن خود به سر می‌بردند.»

مطلبی که بر این ادعای کسروی مهر تایید می‌نهد، جنگ‌های فتحعلی‌شاه با روس‌ها و جنگ ناصرالدین شاه و محمد شاه با انگلیسی‌ها بود که در تمام موارد به صورت تحقیر آمیزی شکست خوردند و قرارداد‌های ترکمنچای، گلستان و معاهده ننگین پاریس را به ملت ایران تحمیل کردند. جنگ در مقابل ارتش منظم روسیه به ایرانیان نشان داد که ارتش نوین از سلسله مراتب نظامی تشکیل می‌شود و برای تحقق این نظم سلسله مراتبی به بوروکراسی کارا و نظام حقوقی و قضایی نیاز است.

این سلسله جنگ‌ها نخستین برخورد واقعی ایران در برابر تمدن غرب بود. عباس‌میرزا نخستین کسی بود که از ظهور این قدرت شکست‌ناپذیر دچار بهت و حیرت شده و غرب‌شدن غرب برایش مسئله شده بود. او متوجه شده بود که رخدادی در غرب به وقوع پیوسته که ایرانیان حتی از درک آن عاجزند، چه رسد به مقابله با آن. به همین دلیل به صرافت نوخواهی افتاد و بستر اعزام نخستین گروه از جوانان ایرانی به فرنگ برای تحصیل دانش نوین را فراهم کرد.


بیشتر بخوانید:تحصن تاجران ایرانی در سفارت انگلستان


یکی از اعضای هیات اعزامی به فرنگ «میرزا صالح شیرازی» بود که در سال ۱۸۱۵ با چهار نفر دیگر به انگلستان رفت و پس از چهار سال بازگشت. وی پس از بازگشت سفرنامه‌ای نوشت و به شرح ترقیات غربیان پرداخت. میرزا صالح که سرپرستی گروه اعضامی به فرنگ را بر عهده داشت، کتاب درسی تاریخ مقطع دبیرستان بریتانیا را تلخیص کرد و در سفرنامه خود بر تاریخ و سیاست بریتانیا متمرکز شد. او در کتابش از پیشرفت انگلستان تحت مفهوم «گشتن انگلند» یاد می‌کند که منظورش از گشتن دگرگونی و تحول است و در پی فهم چرایی و چگونگی این گشتن می‌گردد.

آنچه در میان دگرگونی‌ها و نوآوری‌های تاریخ انگلستان بیشتر از همه نظر میرزا را به خود جلب می‌کرد، تحولات سیاسی این کشور بود. او در سفرنامه خود فراوان از نهاد‌های دموکراتیک انگلستان نوشت تا تعارض نهاد‌های رشد و پیشرفت را با مبانی استبداد برجسته کند. میرزا صالح که از توزیع قدرت در انگلستان حیرت‌زده شده بود، با تاکید بر قدرت مجلس و جایگاه ویژه آن در نهاد‌های سیاسی نظام مشروطه بریتانیا بر آن بود که هماهنگی میان سه نهاد «سلطنت»، «مجلس عوام» و «مجلس اعیان» موجب شده انگلستان به ولایت «آزادی» تبدیل شود.

ایده‌های منورالفکری به ویژه با تاسیس دارالفنون و آمد و شد دانشجویان ایرانی به اروپا بیشتر گسترش پیدا کردند. لزوم تغییر و ترقی پس از جنگ‌های ایران و روس همواره بین طبقات مختلف احساس می‌شد. ناصرالدین‌شاه که به پیشنهاد سپهسالار به فرنگ سفر کرد، خود بار‌ها از لزوم ترقی و پیشرفت مملکت می‌گفت و به دولتمردان لزوم پیشرفت را گوشزد می‌کرد. عباس میرزای ملک‌آرا برادر ناصرالدین شاه، در خاطراتش می‌نویسد که «قبله عالم پس از سفر فرنگ همه دولتمردان را به دور خود جمع کرد و خواستار پیشرفت و ترقی مملکت پرشیا به سبک اروپا شد؛ اما همگان می‌دانستند که عامل و علت ترقی اروپا چیزی نبود جز قانون. کلمه‌ای که هیچکس را توان گفتنش به شاه نبود. قانون به معنای محدودیت شاه بود و نبودش به معنی عقب‌ماندگی کشور. به همین دلیل تاکید اساسی روشنگران بر کلمه قانون بود.»

در واقع مقید و مشروط بودن نظام سیاسی چیزی بود که ما ایرانیان در عصر پیش از مشروطه تصوری از آن نداشتیم. میرزا صالح در سفرنامه خود نظام مقید یا مشروط به قانون را به تفصیل برای ایرانیان معرفی کرد. سفرنامه‌های دیگر نیز بر با تکیه بر مشاهدات خود بر همین مساله تاکید می‌گذاشتند. ایده‌های میرزا صالح و دیگر سفرنامه‌نویسان به تدریج در دارالسلطنه تبریز رواج پیدا کرد. دارالسلطنه تبریز نخستین محفل فرهیختگان ایران بود، یعنی طبقه روشنکری که سرخورده از تحقیر ایران در عهدنامه‌های گلستان و ترکمانچای به آنچه میرزا ملکم خان «آیین ترقی» می‌خواند التقات کرده بودند و نوعی آگاهی نو درمیان‌شان در حال پدیدار شدن بود. میرزا ملکم‌خان یکی از نخستین منورالفکر‌هایی بود که بر قانون و قانون‌گرایی تاکید داشت. ملکم‌خان در خانواده‌ای ارمنی و تازه اسلام آورده متولد شده بود و در پاریس تحصیل کرده و به در دارالفنون مشغول تدریس بود. ناصرالدین شاه که قدرت خود را با ورود ایده‌های روشنگرانه در خطر می‌دید، ملکم خان را به عنوان دیپلمات به اروپا فرستاد تا از وطن دور باشد. ملکم خان، اما در لندن نشریه قانون را منتشر کرد که در آن از لزوم ایجاد قانون اساسی و مبارزه با استبداد می‌نوشت و در ایران فرهیختگان و نخبگان خواننده ثابت آن بودند.

از طرف دیگر دولت ناصرالدین‌شاه خزانه‌ای خالی داشت و برای تهیه نقدینگی سفرهایش امتیاز‌های فراوانی به بیگانگان می‌داد که موجب خشم بازرگانان و روحانیون می‌شد. جنجالی‌ترین این امتیازات در سال ۱۲۶۹ به شرکتی بریتانیایی داده شد که به موجب آن حق خرید و فروش و صادرات تنباکو به بریتانیایی‌ها واگذار می‌شد. این رویداد طبقات مشترک‌المنافع را متحد کرد و اعتراضات منسجمی علیه حکومت مرکزی برانگیخت؛ کشاورزان و زمیندارانی که به موجب این قرار داد مجبور بودند محصولات خود را با قیمتی ثابت بفروشند با تجاری که خود را از بازار پرسود تنباکو بیرون می‌دیدند، روحانیون که از حضور بیگانگان و تجار بیگانه احساس خطر می‌کردند و روشنفکران ملی‌گرا همگی متحد شدند و نهایتا امتیاز تنباکو لغو شد. این اشتراک منافع تبدیل به الگویی برای تحولات بعدی شد که نهایتا به مشروطیت ختم می‌شد.

در سال ۱۲۷۵ که ناصرالدین شاه با گلوله میرزارضا کرمانی کشته شد، «نظم کهن» نیز به متزلزل شد. مظفرالدین‌شاه که طبع مهربان‌تری داشت و دائم از بیماری رنج می‌برد اقتدار شاه بابا را برای سرکوب مخالفان نداشت و اکنون بهترین موقعیت برای مشروطه‌خواهان در جهت اصلاحات اساسی ایجاد شده بود.

عصری به راستی نوین

اما در کنار علل درازمدت و ریشه‌ای علل کوتاه‌مدت نیز داشت. در سال ۱۹۰۵ درگیری ژاپن و روسیه شروع شد و تجارت با همسایه شمالی محدود شد. این محدودیت به‌علاوه ورشکستگی دولت و استقراض از دولت‌های بیگانه و عقب‌ماندگی اقتصاد تورم مهیبی را ایجاد کرد که در نتیجه آن قیمت نان ۹۰ درصد و قند و شکر ۲۳ درصد افزایش یافتند. شیوع وبا و فساد درباریان نیز به نارضایتی‌ها دامن می‌زد و فضای انقلابی را تشدید می‌کرد. حاکم تهران برای کم کردن اعتراضات سه تن از تجار و سلاطین اقتصادی را به فلک بست که در نتیجه این اقدام نمایشی بازاریان دکان‌های خود را تعطیل کردند. همزمان بلوای نان در مشهد ایجاد شد و مردم به خانه یکی از تجار غله هجوم بردند و ۴۰ نفر در نتیجه درگیری‌ها کشته شدند.

اکنون شرایطی مهیا بود که الگوی اتحاد طبقاتی که در نهضت تنباکو رخ داده بود تکرار شود. در خرداد ماه سال ۱۲۸۵ هجری شمسی دو تن از روحانیون برجسته به همراه هزار طلبه در قم بست نشستند. اندک زمانی بعد تجار در تهران گرد هم آمدند و برای تحصن به سفارت بریتانیا رفتند. تعداد بست‌نشینان به زودی به ۱۴ هزار نفر رسید و قوای قزاق با معترضان درگیر شد، اما موفق به پراکندن آن‌ها نشد. روشنفکران و دانشجویان دارالفنون بین بست‌نشینان سخنرانی می‌کردند و از مزایای جمهوری و دموکراسی می‌گفتند و استبداد را تقبیح می‌کردند. به تعبیر آبراهامیان «محوطه سفارت تبدیل به یک مدرسه علوم سیاسی شده بود.» خواست بست نشینان تاسیس عدالت خانه وبرکناری صدر اعظم بود.

منورالفکران نیز در این ایام دست به ترجمه قانون اساسی بلژیک زدند که متاثر از انقلاب کبیر فرانسه بود که در سال‌های پایانی قرن هجدهم نوشته شده است. اعضای کمیته انتظامات بست‌نشینان، برای کسانی که توان مالی اعتصاب و بست نشینی طولانی‌مدت را نداشتند از تجار ثروتمند پول جمع‌آوری کردند. تمام طبقات با یکدیگر متحد شده بودند و به چیزی جز نابودی نظم کهن و نو شدن رضایت نمی‌دادند. نهایتا این تلاش‌ها و تکاپو‌ها به انجام رسید و مظفرالدین شاه سه هفته پس از تحصن معترضان در سفارت بریتانیا فرمان مشروطیت را امضا کرد. با این فرمان ۱۴ مرداد روز سرنوشت‌سازی در تاریخ ایران شد؛ روز فروپاشی نظم کهن و آغاز عصری به راستی نو.

انقلاب مشروطه ایران؛ رویدادی که دائما باید به یادش آورد

خبر های مرتبط
خبر های مرتبط
برچسب ها: تاریخ ایران
نظرات شما